درباره كمكهاي خارجي
عباس عبدي
از همان زمان كه در روزنامه سلام حضور داشتم، يكي از اعتراضات برخي از خوانندگان روزنامه به مساله كمكهاي خارجي ايران بود. استدلال ميشد در حالي كه مردم ما نيازمند هستند، چرا بايد به كشورها و مردم ديگر كمك كرد؟ بهطور خلاصه استدلال ميكردند، چراغي كه به خانه روا است، به مسجد حرام است. البته آن زمان كمكهاي خارجي به اندازه حالا نبود، در نتيجه ابعاد مخالفتها نيز محدود بود. همچنين وضعيت عمومي مردم و فقر تا اندازه امروز خراب نبود در حالي كه اكنون به همين دليل و نيز دسترسي به رسانه و عيني شدن فقر عمومي، حساسيتهاي مردم بيشتر شده است. ضمن اينكه كمكهاي آن دوره بيشتر در قالب امداد در حوادث طبيعي مثل سيل و زلزله بود. البته كمكهاي با انگيزههاي سياسي نيز داشتيم. در لبنان، در افغانستان و در بوسني مواردي از اين كمكها وجود داشت. در آن مقطع در پاسخ به انتقادات مردم توضيحاتي ميدادم كه خلاصه آن به اين شرح بود. كمكهاي خارجي را بايد به دو بخش مجزا تفكيك كرد؛ اول كمكهاي انساني كه براي شرايط ناشي از حوادث طبيعي و قحطي است. ارايه اين كمكها در حدود متعارف و قدرت اقتصادي كشورها لازم و ضروري است. حتي با كشورهايي كه روابط تيره داريم نيز بايد كمك كرد. همچنان كه كشورهاي ديگر هم چنين ميكنند. اتفاقا اين كمكها فرصت مناسبي براي عبور كردن از تيرگيهاي روابط است. به علاوه اين كمكها مثل هديه است كه هر چه داده شود در زمان مناسب و نيازمندي، پس گرفته ميشود. به عبارت ديگر ما نيز هنگام نياز از كمك ساير كشورها بهرهمند ميشويم. نمونهاش در زلزله بم بود كه حتي كمكهاي برخي كشورها، همزمان يا زودتر از كمكهاي مركز به منطقه زلزلهزده گسيل شدند. اين كمكها ركن مهم در ايجاد و زنده نگه داشتن حس همبستگي انساني در جهان است.
نوع دوم كمكها سياسي و امنيتي است. در واقع اينكه يك جامعه در امريكاي لاتين يا جنوب آفريقا نيازمنديهاي اقتصادي دارد، هيچ ربطي به ما ندارد كه بخواهيم آن را تامين كنيم، مگر آنكه به اندازه كمكهاي ارسالي دستاورد سياسي يا امنيتي براي كشور داشته باشد و نكته بسيار مهم اين است كه اين دستاوردها نيز بايد به اقتصاد و درآمد ترجمه و تبديل و بيان شود، والا اين اتلاف منابع است. اين كمكها و حتي كمكهاي نوع اول را بايد نوعي سرمايهگذاري تلقي كرد كه براي مردم و كشور سودآور باشند، در غير اين صورت كمكهاي مزبور از جيب مردم پرداخت ميشود، بدون اينكه هيچ دستاورد اقتصادي يا سياسي و امنيتي مهمي داشته باشد. اگر از اين زاويه نگاه كنيم ميتوان به نقد و تحليل كمكهاي خارجي نشست و آنها را تاييد يا رد كرد. مشكل كمكهاي خارجي ايران اين است كه فاقد اطلاعات لازم براي انجام چنين ارزيابي مهمي است، حتي ميتوان گفت كه ريشه اعتراضات به اين كمكها مهمتر از اين ضعف اطلاعات است. مشكل اصلي وجود تناقضي آشكار در رفتار مسوولان است؛ تناقضي كه بسيار عصبانيكننده است. اين تناقض را در رفتار و گفتار آنان ميبينيم. مسوولي كه كمكهاي زيادي را براي مردم بوسني جمعآوري كرد و از حكومت و مردم گرفت و به آنجا برد و در برابر زخمهايي كه مردم بوسني و سومالي ديده بودند گريه ميكرد، چرا در برابر فقر و رنج مردم خودش واكنش نشان نميدهد؟ حتي آنان را به تحمل و صبر توصيه ميكند و تورم و گراني را خواست خدا ميداند؟! مثل آن است كه فرزند خود را گرسنگي دهيم و نسبت به درد و رنج او بيتفاوت باشيم، ولي به فرزند يك نفر ديگر كه در آن سوي شهر است كمك و برايش دلسوزي و گريه كنيم. وظيفه پدر در درجه اول تامين نيازهاي خانواده خود است و نه آنكه آنان در فلاكت باشند و همزمان براي ديگران دلسوزي كند. تازه پدر از پول خودش چنين ميكند. در حالي كه مسوولان ايراني پول همين مردم را صرف اين امور ميكنند. شما چه دستاوردي از هزينههاي كلان در بوسني براي مردم ايران داشتيد، جز اينكه اكنون يك حكومت مخالف شما يا نزديك به امريكا آنجاست؟ چرا براي كودكان سوماليايي در نماز جمعه گريه ميكنيد، ولي كودكان بلوچستان و جنوب كشور و حتي اطراف تهران و كودكان و دختركان كار در زبالهدانهاي شهر احساس شما را جريحهدار نميكند؟ ريشهيابي اين رفتار مهم است و به اين يادداشت نميرسد، يك بار بايد بگويم كه ريشهاش از كجاست؟ ولي در هر حال درد اين رفتار از اصل فقر و بيماري بيشتر است.